▓█♦OnYx♦█▓
هیچ وقت نگذاشتم هیچ چیز شسکستم بدهد، پی در پی شیر می خوردم و به درد دلم توجه نمیکردم! این شد که وقتی رفتم به مدرسه از همه ی هم سن و سالهای خودم بلندتر بودم و همه ازم حساب میبردند...هیچ وقت درس نخواندم، هر وقت نوبت من میشد که برم پای تخته، زنگ میخورد! هر صفحه ای از کتابی رو که باز میکردم، جواب سوالی بود که معلمم ازم می پرسید.این بود که سال سوم، چهارم دبیرستان که بودم، معلمم که منو نابغه میدانست منو فرستاد المپیاد ریاضی! تو المپیاد مدال طلا بردم!!! آخه ورق من گم شده بود و یکی از ورقه ها بی اسم بود، منم گفتم اسمم و یادم رفته بنویسم... خلاصه... بدون کنکور وارد دانشگاه شدم، هنوز یه ترم نگذشته بود که توی راهرو دانشگاه یه دسته عینک پیدا کردم، اومدم بشکنمش که خانمی سراسیمه خودش رو به من رسوند و از اینکه عینکشو پیدا کرده بودم، حسابی تشکر کرد و گفت: نیازی به صاف کردنش نیست، زحمت نکشید...این شد که هروقت چیزی از زمین بر میداشتم، یهو جلوم سبز میشد و از اینکه گمشده اش رو پیدا کرده بودم، حسابی تشکر میکرد. بعدا توی دانشگاه پیچید: دختر رئیس دانشگاه, عاشق ناجی اش شده! تازه فهمیدم که اون دختر کیه و اون ناجی کیه!!! یک روز که برای روز معلم، برای یکی از استادام گل برده بودم، یکی از بچه ها دسته گلم رو از پنجره شوت کرد بیرون، منم سرک کشیدم ببینم کجاست که دیدم افتاده تو بغل اون دختره!!! خلاصه این شد ماجرای خواستگاری ما و الان هم استاد شمام!!!...کسی سوالی نداره؟؟؟ دوستان حتما نظرتونو درباره داستان بگین...نظراتون میتونه جالب باشه... مرسی
نظرات شما عزیزان:
خدا بده شانسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
پاسخ:البته از این شانسا...
پاسخ:باشه...حتما...
دوستانی هستند به مانند کوههای سر به فلک کشیده.هم صحبتی با آنان شرف است و رفاقت با آنان ضمانت سلامت و در کنار آنها بودن حق است و فراموشی آنان محال و دعا برایشان واجب و تو....پاسخ:ممنون قشنگ بود....
حالا عاشق کی هستی؟؟؟
من اومدمممممم!
داستان باحالی بود
مرسی خبرم کردی...بای!
وبلاگ جالبی داری خیلی لذت بردم من لینکت میکنم بازم سری به من بزنپاسخ:باشه...حتما میام...آخه یه فرزاد فرزین که بیشتر نداریم
بهتون تبریک میگم وبلاگ قشنگی دارید
اگه با تبادل لینک موافق بودید
خبرم کنید تا لینکتون کنم
یعنی به این خوش شانسی گیر میاد؟ (محاله)
پاسخ:تو این دنیا هیچی محال نیست...:d
وبلاگ زيبايي داري اما نه به خاطر مطالبش .بلكه بخاطر بگراندي كه براش گذاشتي...
مطالبت قديمي و كمي تكراري است...
پاسخ:باشه سعی میکنم بروز تر باشم...ولی به نظر من که زیاد قدیمی و تکراری نیستن!!!
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست
تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست
تنهایی را دوست دارم زیرا .... در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد... شاید در
سکوتی یا شاید در شبی سردو بارانیپاسخ:خیلی قشنگ بود یلدا...
پاسخ:لطف داری شما...
ولی خیلی خوب و خیلی خوب..نمیدونم باید چه طوری ازش تعریف کنم که کلیشه ای نباشه...
ولی ساده میگم خیلی روان بود...
دیگه من زیاد از قواعد داساتان چیزی نمیدونم..
مرسی
پاسخ:نظر لطفته مهرداد جان...
Power By:
LoxBlog.Com |